زندگی واقعی سباستین نایت
ولادیمیر ناباکوف
زندگی واقعی سباستین نایت چهارمین حلقه از زنجیرهی ناباکوفخوانی من است؛ امیدوارم حلقههای بعدی هم مثل این و سه تای قبلی دلکش و خواندنی و نو باشند.
شاید تا حدودی بتوان بر اساس نام داستان به موضوع آن پی برد، اما چهبسا این تصور نادرستی باشد؛ بنا به تعبیری که یکی از شخصیتهای همین داستان دارد، شاید نام داستان نباید گویای موضوع آن باشد بلکه باید حال و هوای داستان را نشان دهد. و این عنوان چنین چیزیست دستِبالا.
داستاننویسی به نام سباستین نایت در سیوهفت سالگی به دلیل بیماری قلبی میمیرد. منشی او کتابی دربارهی زندگیاش (زندگی نایت) مینویسد اما برای جذابیت کتاب، بسیاری از مسائل را قلب میکند و ماجرا را آنطوری مینویسد که خواننده میپسندد: جذابتر و خواندنیتر و کمتر متکی به واقعیتهای موجود. برادر ناتنی سباستین نایت برای تکذیب این کتاب و فاش کردن دروغها و مزخرفاتی که منشی سرهم کرده، و همچنین برای ادای دین به برادرش، و نیز برای شناخت بیشتر او ـ که در زمان حیاتاش خیلی نتوانسته او را بشناسند ـ تصمیم میگیرد کتابی بنویسد به همین نامِ کتابی که در دست ماست: زندگی واقعی سباستین نایت. قصدش این است که زندگینامهای علمی بنویسد و نگذارد هیچ مطلب غیر علمی و مشکوکی وارد آن شود؛ اما هر چه در داستان پیش میرویم مطلب خلاف این میشود تا جایی که این کتاب هم مثل نوشتهی منشی میشود البته از منظری دیگر.
سباستین نایت روایت را کاملن واقعگرایانه و بیرونی میکند تا شکی نمانَد که این کتاب واقعن ـ نه به معنای داستانیاش بلکه در عالم واقعی کتابها ـ یک زندگینامه است؛ او از اسم بعضی نویسندهها مثل جویس، پروست، کنراد، و امثال اینها بهعنوان عنصری برای این واقعنمایی زندگینامهای بهره میگیرد: بهعنوان نویسندههایی که نگاه یا زبان یا شخصیتهای داستانهای برادرش یا خود او شبیه آثار یا شخصیت خود آنهاست.
زندگی واقعی سباستین نایت رمانی چند لایه است و درک روابط دقیق و ظریف همهی عناصر موجود در کتاب (اعم از تکتک جملهها، اظهارنظرها، نقلقولهای داستان، شخصیتها، مکانها، بازیهای زبانی، عوامل بهظاهر فرعی مثل شطرنج، و...) نیازمند دقت و هوش بالاییست که قطعن با سرسری و سریع خواندن و توجه صرف به قصهی داستان، نمیتوان به آنها پی برد.
در پایان کتاب، مقالهای هست با عنوان «داستانپرداز ناشی» به قلم مایکل هـ. بِگنَل. این مقاله نمونهی همان خواندنیست که از خوانندهی این کتاب انتظار میرود: دقیق و موشکاف؛ خواندنی که به روابط همهی مقولات و عناصر و گفتهها و اشارات سراسر کتاب توجه داشته باشد و از چیزی سرسری نگذرد.
این رمان را کاملن به زندگینامهی خود ناباکوف میتوان شبیه دانست؛ آنهایی که بخوانند دیگر نیازی به توضیحات من نخواهند داشت: تاریخ تولد مشترک ناباکوف با نایت، مسکویی بودن هر دو، خروجشان از مسکو با آغاز انقلاب روسیه، رفتن به کمبریج، نوشتن به انگلیسی (این اولین رمانی است که ناباکوف به انگلیسی نوشته است)، رابطهی سردی که هر دو با برادر خود دارند، و...
در مورد برداشتهای گوناگون و مدرنی که از این داستان میشود داشت، اهمیت مسألهی زبان، مسألهی مهاجرت، مسألهی خودشناسی و دیگریشناسی، کذب و صدق داستانی، شگردهای رمان زندگینامهای، و... تا به امروز چیزهایی نوشتهاند که در دنیای اینترنت هم قابل دسترس اند. برای نمونه این نوشتهها خوب اند: + / + / + /
زندگی واقعی سباستین نایت را امید نیکفرجام ترجمه و انتشارات نیلا منتشر کرده است؛ کار هر دو عالیست؛ بهویژه دست مریزاد دارد امید نیکفرجام که خنده در تاریکی ناباکوف را هم به همین خوبی ترجمه کرده. این داستان هم دقیقن دویست صفحه است.
شاید تا حدودی بتوان بر اساس نام داستان به موضوع آن پی برد، اما چهبسا این تصور نادرستی باشد؛ بنا به تعبیری که یکی از شخصیتهای همین داستان دارد، شاید نام داستان نباید گویای موضوع آن باشد بلکه باید حال و هوای داستان را نشان دهد. و این عنوان چنین چیزیست دستِبالا.
داستاننویسی به نام سباستین نایت در سیوهفت سالگی به دلیل بیماری قلبی میمیرد. منشی او کتابی دربارهی زندگیاش (زندگی نایت) مینویسد اما برای جذابیت کتاب، بسیاری از مسائل را قلب میکند و ماجرا را آنطوری مینویسد که خواننده میپسندد: جذابتر و خواندنیتر و کمتر متکی به واقعیتهای موجود. برادر ناتنی سباستین نایت برای تکذیب این کتاب و فاش کردن دروغها و مزخرفاتی که منشی سرهم کرده، و همچنین برای ادای دین به برادرش، و نیز برای شناخت بیشتر او ـ که در زمان حیاتاش خیلی نتوانسته او را بشناسند ـ تصمیم میگیرد کتابی بنویسد به همین نامِ کتابی که در دست ماست: زندگی واقعی سباستین نایت. قصدش این است که زندگینامهای علمی بنویسد و نگذارد هیچ مطلب غیر علمی و مشکوکی وارد آن شود؛ اما هر چه در داستان پیش میرویم مطلب خلاف این میشود تا جایی که این کتاب هم مثل نوشتهی منشی میشود البته از منظری دیگر.
سباستین نایت روایت را کاملن واقعگرایانه و بیرونی میکند تا شکی نمانَد که این کتاب واقعن ـ نه به معنای داستانیاش بلکه در عالم واقعی کتابها ـ یک زندگینامه است؛ او از اسم بعضی نویسندهها مثل جویس، پروست، کنراد، و امثال اینها بهعنوان عنصری برای این واقعنمایی زندگینامهای بهره میگیرد: بهعنوان نویسندههایی که نگاه یا زبان یا شخصیتهای داستانهای برادرش یا خود او شبیه آثار یا شخصیت خود آنهاست.
زندگی واقعی سباستین نایت رمانی چند لایه است و درک روابط دقیق و ظریف همهی عناصر موجود در کتاب (اعم از تکتک جملهها، اظهارنظرها، نقلقولهای داستان، شخصیتها، مکانها، بازیهای زبانی، عوامل بهظاهر فرعی مثل شطرنج، و...) نیازمند دقت و هوش بالاییست که قطعن با سرسری و سریع خواندن و توجه صرف به قصهی داستان، نمیتوان به آنها پی برد.
در پایان کتاب، مقالهای هست با عنوان «داستانپرداز ناشی» به قلم مایکل هـ. بِگنَل. این مقاله نمونهی همان خواندنیست که از خوانندهی این کتاب انتظار میرود: دقیق و موشکاف؛ خواندنی که به روابط همهی مقولات و عناصر و گفتهها و اشارات سراسر کتاب توجه داشته باشد و از چیزی سرسری نگذرد.
این رمان را کاملن به زندگینامهی خود ناباکوف میتوان شبیه دانست؛ آنهایی که بخوانند دیگر نیازی به توضیحات من نخواهند داشت: تاریخ تولد مشترک ناباکوف با نایت، مسکویی بودن هر دو، خروجشان از مسکو با آغاز انقلاب روسیه، رفتن به کمبریج، نوشتن به انگلیسی (این اولین رمانی است که ناباکوف به انگلیسی نوشته است)، رابطهی سردی که هر دو با برادر خود دارند، و...
در مورد برداشتهای گوناگون و مدرنی که از این داستان میشود داشت، اهمیت مسألهی زبان، مسألهی مهاجرت، مسألهی خودشناسی و دیگریشناسی، کذب و صدق داستانی، شگردهای رمان زندگینامهای، و... تا به امروز چیزهایی نوشتهاند که در دنیای اینترنت هم قابل دسترس اند. برای نمونه این نوشتهها خوب اند: + / + / + /
زندگی واقعی سباستین نایت را امید نیکفرجام ترجمه و انتشارات نیلا منتشر کرده است؛ کار هر دو عالیست؛ بهویژه دست مریزاد دارد امید نیکفرجام که خنده در تاریکی ناباکوف را هم به همین خوبی ترجمه کرده. این داستان هم دقیقن دویست صفحه است.
سعی کن واژهها رو ایتالیک نکنی. جدیداً کشف کردم که موزیلا این ایتالیکها رو درست نشون نمیده.
پاسخحذفدیگه این که فعلاً دور دور توئه. فعلاً ولی میرسه اون روز که...
محمود