۱۳۸۷ دی ۱۱, چهارشنبه

پنین
ولادیمیر ناباکوف


پنین را شاید بتوان از دیگر کارهای ناباکوف شخصی‌تر دانست؛ به‌گمانم خود او هم می‌بایست حس خوبی نسبت به این کتاب‌اش داشته باشد، و چه بسا این را بر باقی کارهایش ترجیح می‌داده است. به هر صورت در میان پنج کتابی که از او خوانده‌ام، این از از ساختار روایی داستان با بقیه تفاوت‌هایی دارد.
دیگر کارهای ناباکوف رمان‌هایی هستند که اغلب خیلی ساده در یک روند خطی جلو می‌روند ولی البته با پس و پیش شدن‌هایی؛ پنین داستانی است در هفت فصل درباره‌ی مردی به همین نام، و تفاوت اما در این‌جاست که روند پیش‌رفت داستان خطی نیست بلکه ما در هر فصل با یکی از ابعاد شخصیت پنین آشنا می‌شویم و از زاویه‌ای خاص.

اما هفت فصل:
یک. پنین، استاد دانشگاه، حدودن پنجاه ساله و مجرد، یا فعلن مجرد و تنها، برای ارائه‌ی مقاله و انجام سخنرانی با قطار به شهری می‌رود؛ قطار را اشتباه سوار می‌شود اما به هر جهت به سخنرانی می‌رسد.

دو. پنین خانه‌ای از یکی دیگر از اساتید دانشگاه اجاره می‌کند و همراه آن‌ها، که تازگی دخترشان را شوهر داده‌اند، در اتاق آن دختر، زندگی می‌کند. با همسر سابق پنین آشنا می‌شویم و این‌که پنین را رها کرده ـ به خاطر زندگی کسالت‌بار پنین ـ و باز بعد از چند سال با شکمی برآمده برگشته است و پنین با روی گشاده می‌پذیردش و با هم راهی آمریکا می‌شود که در کشتی می‌فهمد این‌ها بازی بوده و شوهر جدید زن‌اش هم آن‌جاست. باز زن پس از سال‌ها می‌آید و از پنین می‌خواهد که خرجی پسرشان را بدهد.

سه. با پنین در دانشگاه، درسی که می‌دهد (ادبیات روس)، رفتارش با اساتید و دانشجویان و رفتارهای خاص پنینی‌اش آشنا می‌شویم.

چهار. پسر ِ زن ِ پنین مدتی پیش او می‌آید ـ پسری بااستعداد در درس و نقاشی.

پنج. در ایام تعطیلات دانشگاه پنین رفته است به خانه‌ی ییلاقی یک از دوستان؛ تعدادی از خانواده‌های مهاجر دیگر روسی هم آن‌جا هستند و خاطرات روسیه مرور می‌شود و حسی نوستالژیک غالب می‌گردد.

شش. رئیس دانشگاهی که پنین در آن تدریس می‌کند می‌خواهد منتقل شود و با رفتن او احتمال اخراج پنین هست. پنین مهمانی مفصل می‌دهد و حسابی خوش می‌گذراند و در همان‌جا از ماجرا با خبر می‌شود.

هفت. با راوی آشنا می‌شویم ـ راوی اول شخصی که در هر فصل تنها سایه‌ای از خود نشان می‌داد و در حد یک «من» گفتن می‌آمد و می‌رفت ـ که دوست و همشهری سابق پنین است و پنین او را یک دروغگو می‌داند؛ او قرار است رئیس پنین شود؛ از پنین دعوت به همکاری می‌کند با هر شرایطی که دوست داشته باشد، اما پنین نمی‌پذیرد و از شهر می‌رود.

کل داستان همین است و همین نیست البته. این خلاصه است مبادا گمان کنید این را بخوانید داستان را فهمیده‌اید. سخت اشتباه است. تجربه‌ی خواندن پنین تجربه‌ای‌ست سخت شخصی و درونی. باید بخوانید و لمس‌اش کنید.

راوی در این داستان با این‌که خودش را تا فصل پایانی یک‌سره پنهان می‌کند اما جایگاه غریب و قابل توجهی دارد. گویی با شخصیت اول ـ پنین ـ دشمنی و ناسازگاری و کینه و... دارد، یا پنین چنین فکر می‌کند. راوی پنین را یک استاد دانشگاه نیم‌چه فسیل حوصله‌سربری می‌داند که زندگی کسالت‌باری دارد و با کمتر کسی می‌تواند ارتباط انسانی درستی برقرار کند. به یک زندگی حداقلی در گوشه‌ی یک دانشگاه و در پستوهای کتاب‌خانه‌ها با کتاب‌های کرم‌زده و تدریس درسی با دانشجویان انگشت‌شمار مشغول است.

خود ناباکوف گویا شخصیت‌اش به راوی شبیه است نسبتن، اما به‌گمانم یک جاهایی هم خیلی نزدیک خود پنین است.

پنین، راوی، و نویسنده (ناباکوف)، هر سه روسی اند؛ تقریبن در یک سال به دنیا آمده‌اند؛ با انقلاب روسیه به اروپا گریخته‌اند؛ و با سلطه‌ی نازی‌ها و فاشیست‌ها بالاجبار به آمریکا هجرت می‌کنند. تمام زندگی پنین مثل نویسنده (و چه بسا مثل راوی) در سفر و مهاجرت است. داستان با یک سفر آغاز می‌شود، با سفر پیش می‌رود، و با سفر پایان می‌یابد.
پنین در سراسر زندگی‌اش به هیچ خاک و سرزمین و شهر و خانه و دانشگاهی وابسته نمی‌شود و یکسره و همیشه آماده‌ی رفتن است. حتا هرگز برای خود خانه‌ای نمی‌خرد.

شخصیت پنین از برخی جهات شبیه لوژین است و از برخی جهات مقابل اوست. هر دو از خیلی چیزها گریخته‌اند و بیشتر در خلوت خود زندگی می‌کنند اما البته پنین به هیچ وجه آن ناامیدی‌های لوژین را ندارد. پنین خود را با کتاب‌ها سرگرم کرده و لوژین با شطرنج. و...

گویا برخی این کتاب را رمان نمی‌دانند. فصل‌های کتاب را به هم بی‌ربط دانسته‌اند و مثل چند داستان کوتاه به حساب آورده‌اند. ولی نمی‌دانم چرا. فقط مسأله این است که داستان خطی پیش نمی‌رود و با یک چند ضلعی (مثلن در این داستان با یک هفت ضلعی) طرف هستیم که در مرکز آن کسی به نام پنین نشسته است. هر بار از یکی از این زوایا و اضلاع به زندگی و اندیشه‌ی او نگریسته می‌شود. ولی در آخر به‌راحتی همه‌ی این‌ها یک کل منسجم و کامل را تشکیل می‌دهند.

راوی ـ نویسنده در هر جا که بتواند به مسخره کردن استادان فسیل‌شده‌ی دانشگاه (نه الزامن پنین) مشغول می‌شود. می‌شود با این گفته‌ها هم‌دل بود، می‌شود هم نادیده‌شان گرفت؛ ولی به هر صورت هر سه‌ی نویسنده/راوی/پنین استاد دانشگاه هستند. از همین رو بد نیست به یک دو مورد از این نگاه تسخرزن اشاره کنم:

ـ «... مثل همیشه، استادهای عقیم با نقد و بررسی کتابِ همکارهای عقیم‌تر به هر زحمتی بود موفق به «تولید اثر» می‌شدند.» (ص ۱۷۸)
ـ «این(تحقیق)‌ها پنین را تباه کرده بود، از او یک شیدای شادِ معتاد به زیرنویس ساخته بود که خواب راحت کرم‌های ریز یک کتاب سنگین به قطر یک فوت را برهم می‌زد تا در آن ارجاعی به یک کتاب از آن هم سنگین‌تر پیدا کند.» (ص ۱۸۴)
ـ «... ده سال از عمر ملال‌آورش را روی کار عالمانه‌ای درباره‌ی یک گروه فراموش شده از شعربافان ِ مهمل گذاشته بود، و یادداشت‌های مفصلی به شعر رمزی داشت که امیدوار بود بعد از مرگش یک روز کشف رمز شود، و با کشف پس از غفلت، بزرگ‌ترین دستاورد ادبی زمانه‌ی ما اعلام شود.» (ص ۲۰۱)

هنوز هیچ یک از کتاب‌های ناباکوف نبوده که در آن کم یا زیاد به شطرنج نپردازد. این کتاب هم همین‌طور است.
یک کار دیگری هم که ناباکوف در اغلب آثارش انجام می‌دهد استفاده از واژه‌های چند زبان در داستان است. در همین کتاب که به انگلیسی نوشته شده، مدام واژه‌های روسی می‌آیند. و این مسأله بعد دیگری هم دارد که در نوشته‌ی دیگری به آن اشاره شده بود: مشکل ناباکوف با زبان‌های غیر مادری‌اش؛ این‌که مجبور می‌شوی آرام‌آرام به زبان دیگری غیر از زبان مادری تکلم کنی و بنویسی و یقین داری که آن ریزه‌کاری‌های ذهن و زبان را آن‌طور که می‌توانسته‌ای به زبان خودت بگویی به زبان دوم و سوم نمی‌توانی، ولی، چاره‌ای هم نباشد.

کتاب «پس گفتار»ی دارد به قلم
مایکل وود که بی‌اندازه مهم و خواندنی و دقیق است. می‌ارزد حتا چند بار خوانده شود.

دو نوشته‌ی نسبتن خوب هم درباره‌ی پنین در اینترنت دیدم:
اولی از سوسن شریعتی و دومی از امیرحسین خورشیدفر. باقی نوشته‌ها را هم دیدم اما اغلب در حد معرفی کتاب، یا دو سه جمله در تعریف و تمجید کتاب و نویسنده یا مترجم و ناشر ترجمه‌ی آن بودند.

این کتاب را رضا رضایی، مترجم دفاع لوژین، به خوبی هر چه تمام‌تر ترجمه کرده، و نشر کارنامه با زیبایی کم‌نظیری منتشر کرده است. مترجم «پیش گفتار» کوتاهی هم بر کتاب نوشته است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر