۱۳۸۷ دی ۲۴, سه‌شنبه

[ترجمه‌ای لفظی و ساده از این شعر، تقدیم به علی و مهدیه]

آزاد برای بودن

آن‌جا سرزمینی می‌بینم که در آن کودکان آزادند
و می‌گویم نباید از این‌جا چندان دور باشد
دستم را بگیر، با من بیا، به آن‌جا که کودکان آزادند
با من بیا، دستم را بگیر، و ما زندگی خواهم کرد

در سرزمینی که در آن رود آزادانه جاری‌ است
در سرزمین سبزه‌زاران
در سرزمین دریای تابناک
و تو و من آزاد هستیم برای تو و من بودن

سرزمینی می‌بینم پاک و درخشان، که هر لحظه نزدیک‌تر می‌آید
آن هنگام که در این سرزمین زندگی کنیم، تو و من، دست در دست
دستم را بگیر، همراهم بیا، آوایت را همراه آواز من کن
همراهم بیا، دستم را بگیر، آواز بخوان

برای سرزمینی که در آن رود آزادانه جاری است
برای سرزمین سبزه‌زاران
برای سرزمین دریای تابناک
برای سرزمینی که در آن اسب‌ها آزاد و رها می‌خرامند
و تو و من آزادیم برای تو و من بودن

هر پسری در این سرزمین می‌بالد تا آقای خود باشد
هر دختری در این سرزمین می‌شکوفد تا خانوم خود باشد
دستم را بگیر، با من بیا به آن‌جایی که کودکان آزادند
با من بیا، دستم را بگیر، و ما با هم خواهیم دوید

به سرزمینی که در آن رود آزادانه جاری است
به سرزمین سبزه‌زاران
به سرزمین دریای تابناک
به سرزمینی که در آن اسب‌ها آزاد و رها می‌خرامند
به سرزمینی که در آن کودکان آزادند
و تو و من آزادیم برای بودن
و تو و من آزادیم برای بودن
و تو و من آزادیم برای تو و من بودن

۱ نظر:

  1. سرزمین من و مهدیه در قلب دوستانیست که مارا دوست دارند؛ بادا که این سرزمین همواره سرشار از آزادی و تپش باشد.
    سپاس

    پاسخحذف