پیروزی ادبیات بر فاشیسم
گزارشی دربارهی رمان «امید» نوشتهی آندره مالرو
یک. «امید» را گویا هم خود آندره مالرو و هم منتقدان و داستانخوانان/داستانشناسان جهان یکی از بهترین یا حتا بهترین رمان او میدانسته و میدانند؛ شخصیترین رمان او یا زیباترین رمان شخصی او.
دو. سراسر زندگی مالرو در تجربهاندوزی گذشته است. تجربههایی در حد و اندازههای شرکت بسیار فعال در جنگ جهانی، در انقلاب و نبردهای چین، و در اغلب رویدادهای سیاسی ـ اجتماعی بزرگ روزگار خودش. داستانها یا رمانهای او هم همه ـ گویا ـ شرح همین تجربههاست در قالب داستان و متناسب با اقتضائات و لازمههای چنان گونهای.
سه. «سرنوشت بشر» که پیش از این خواندم و دربارهاش نوشتم، رمانیست دربارهی انقلاب چین در دههی بیست و سی میلادی. و «امید» روایتگر جنگ اسپانیا است؛ جنگی که طلیعهی جنگ شوم جهانی دوم است.
چهار. برخلاف آنچه گفتهاند، و برخلاف توقعی که قبل از شروع داستان داشتم ـ بهویژه با خواندن مقدمهی مترجم ـ، «امید» آنقدر هم نمیتواند زیباترین رمان مالرو ـ این را صد البته نمیدانم و روی هوا میگویم چرا که هنوز همهی کارهایش را نخواندهام ـ و یکی از زیباترین رمانهای قرن بیستم باشد. اهمیت رمان بحث دیگری است؛ موضوع آن بحث دیگری است. و حتا همینها هم که میگویم به این معنا نیست که «امید» زیبا نیست. زیباست بیتردید اما روی میزان این زیبایی حرف است.
پنج. «امید» ساختار گزارشگونهای دارد. گزارشهایی پراکنده از چند جبههی درگیر در جنگ و تکهتکه و هر بار از یک جبهه. دقیقن مثل گزارشگری که بخواهد جنگ در جریان یک کشور را به تنهایی روایت کند. لاجرم مجبور است هربار از یک جا خبر و گزارش مخابره کند. اما البته مالرو بهخوبی این کار را انجام میدهد و به دلیل تسلط بیمانندی که بر موضوع مورد نگارش خود دارد، و همچنین به دلیل سلطهی رشکبرانگیز بر شیوههای گوناگون رماننویسی، توانسته روایت را سالم و بیعیبونقص پیش ببرد و درنهایت روایت یکپارچه و یکدستی به خوانندهی «امید» ارائه کند.
شش. حجم نسبتن بالای رمان ـ بیش از پانصد و پنجاه صفحه ـ و گزارشگونه بودن سراسر آن، و کثرت نسبی شخصیتها و مکانها و حوادث، دست به دست هم دادهاند تا خواندن کتاب را کُند و در برخی جاها خستهکننده کنند. شک ندارم که علیرغم اهمیت بسیار بالای این رمان ـ چه از نظر ساختار روایی، چه از نظر موضوع کلی آن، چه از نظر نگاه تیزبین راویـنویسنده، چه از نظر غنای مفاهیم پرورانده شده در دل داستان، و... ـ خیلی از آنهایی که خواندن این کتاب را آغاز میکنند، نمیتوانند رنگ و طعم پایاناش را ببینند و بچشند.
هفت. داستان شرحیست از هجوم داخلی و خارجی فاشیستها به جمهوری اسپانیا و مقاومت دلیرانه و از جان و دل تمامی نیروهای طرفدار جمهوریخواهی (اعم از خود جمهوریخواهان، کمونیستها، آنارشیستها، و...)، و رشادتهایی که هم از طریق زمین و نیروی زمینی، و هم از راه هوا و نیروی هوایی، نشان میدهند که در پایان رمان، شاهد پیروزی جمهوریخواهان بر فاشیستها (فاشیستهایی که هم از داخل قدرت و حمایت دارند و هم از خارج، از سوی مغربیها، و از سوی آلمان و ایتالیا و رهبران فاشیستشان هیتلر و موسولینی و یاریرسانی به فرانکو همتایشان در جرم و جنایت) هستیم.
هشت. مالرو رمان خود را در اوج پیروزیهای جمهوریخواهان و بیرون راندن فاشیستها به پایان میرسانَد. نکتهی جالب اینجاست که در تاریخ آمده دو ماه بعد از این ماجرا، فاشیستها در بارسلونا بر جمهوریخواهان غلبه میکنند و درنهایت میتوانند به پیروزی برسند. اما میبینیم آندره مالروی رماننویس چگونه با رماناش تاریخ جدیدی آفریده و به جای اینکه مثل مورخان تاریخ را بنویسد بی هیچ خلاقیتی، به آفرینشی دست زده که نه تنها بر اساس آن میتوان تصویری بسیار زنده از جنگ اسپانیا دست یافت (تصویری که در کتابهای تاریخ تنها رونویسی شده، نه بازآفرینی)، بلکه میتوان با آن شکست را به پیروزی و ناامیدی را به امید بدل کرد. آشکارا او با این کار خواسته با ادبیات به جنگ فاشیسم و فاشیستها برود و شاهدیم که در این کار هم بیاندازه کامیاب بوده است.
نه. در داستان نکتههای جالبی دربارهی میگل دو اونامونو، نویسندهی بزرگ اسپانیا، وجود دارد و دهها صفحه به بهانهی او دربارهی روشنفکران و سیاست بحث شده است.
نکتههای جالبی دربارهی حمایت اعراب و مسلمانان از نیروهای فاشیست وجود دارد که برای امت اسلام میتواند عبرتآموز باشد.
نکتههای فراوانی دربارهی نابود کردن کلیساها وجود دارد.
و...
ده. «امید» (L’espoir) آندره مالرو (Aneré Malraux) نخستین بار در سال ۱۹۳۷ میلادی منتشر شده و ترجمهی فارسی آن به قلم توانای رضا سیدحسینی، با نزدیک به نیم قرن فاصله، یعنی ۴۷ سال بعد در سال ۱۳۶۳ خورشیدی، توسط انتشارات خوارزمی به بازار کتاب ایران راه یافته است.
نکتهی پایانی: تقریبن هیچ یاداشت یا نقد قابل توجهی در دنیای فارسیزبان اینترنت دربارهی امیدِ مالرو نیافتم. گواهی بر زیاد خوانده شدن کتاب! جالبتر اینکه در سایتهای انگلیسی هم چیز قابلداری پیدا نشد. در ویکیپدیا دربارهی خود مالرو مقالهای هست، اما دربارهی «امید» تنها دو خط که خسته نباشید دارد. فقط در اینجا مطلب بهدردبخوری یافتم که پارهای از یک کتاب است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر