دکتر و استاد و علامهی دهر
چرا ایرانیها اینقدر استاد و دکتر و علامه اند؟ یا چرا جلوی نامها اینقدر القاب بزرگبزرگ میآید؟ روی کتابهای فارسی که نگاه میکنم دکتر پشتِ دکتر ردیف شده است. علامه پشتِ علامه، استاد پشتِ استاد؛ و بدیعتر ترکیب اینهاست: استاد دکتر، استاد علامه، و...
ولی در میان نامهای غیرایرانیها نمیشنوم که فلان آدم دکتر است یا استاد است یا علامه است یا امثال اینها.
بعضی نویسندههای ایرانی گویی در تلاش هستند هر چه زودتر و بیشتر گوی(های) القاب را از یکدیگر بربایند. این جریان برخلاف جریانی است که در میان تمام نویسندههای غیرایرانی وجود دارد که تا به امروز کتابهایشان را دیدهام یا نامشان را شنیدهام.
نگاه کنید به این همه آدم گردنکلفت در حوزهی علوم انسانی: مارتین هایدگر، یورگن هابرماس، گئورگ گادامر، تئودور آدورنو، مارکس هورکهایمر، ژاک دریدا، میشل فوکو، رولان بارت، ژان پل سارتر، سیمون دو بووار، هانا آرنت، امبرتو اکو، فرانسیسکو فوکویاما، ساموئل هانتینگتون، ماریو بارگاس یوسا، کارلوس فوئنتس، و همینطور صدها اسم گنده را ردیف کنید. کدام یک از اینها روی کتابهایی که منتشر میکنند، کوچکترین لقبی قبل و بعد نامشان میآید؟ ولی از آن طرف نگاه کنید به این همه دکترها و استادها و علامههایی که خیلیهاشان معلوم نیست تحصیل درست و حسابییی داشتهاند یا خیر، اصلن مدرکی دارند یا نه، و اگر واقعن مدرکی موجود است (و مدرک ساختگی از آکسفورد نیامده)، این مدرک از کدام شعبهی کدام دانشگاه، در کدام دهکوره و با چه ترفندی به دست آمده است. این تازه در آنجاییست که حتا اگر از بهترین دانشگاهها هم بالاترین مدارک را اخذ کرده باشند فرقی نمیکند.
چرا ایرانیها اینقدر استاد و دکتر و علامه اند؟ یا چرا جلوی نامها اینقدر القاب بزرگبزرگ میآید؟ روی کتابهای فارسی که نگاه میکنم دکتر پشتِ دکتر ردیف شده است. علامه پشتِ علامه، استاد پشتِ استاد؛ و بدیعتر ترکیب اینهاست: استاد دکتر، استاد علامه، و...
ولی در میان نامهای غیرایرانیها نمیشنوم که فلان آدم دکتر است یا استاد است یا علامه است یا امثال اینها.
بعضی نویسندههای ایرانی گویی در تلاش هستند هر چه زودتر و بیشتر گوی(های) القاب را از یکدیگر بربایند. این جریان برخلاف جریانی است که در میان تمام نویسندههای غیرایرانی وجود دارد که تا به امروز کتابهایشان را دیدهام یا نامشان را شنیدهام.
نگاه کنید به این همه آدم گردنکلفت در حوزهی علوم انسانی: مارتین هایدگر، یورگن هابرماس، گئورگ گادامر، تئودور آدورنو، مارکس هورکهایمر، ژاک دریدا، میشل فوکو، رولان بارت، ژان پل سارتر، سیمون دو بووار، هانا آرنت، امبرتو اکو، فرانسیسکو فوکویاما، ساموئل هانتینگتون، ماریو بارگاس یوسا، کارلوس فوئنتس، و همینطور صدها اسم گنده را ردیف کنید. کدام یک از اینها روی کتابهایی که منتشر میکنند، کوچکترین لقبی قبل و بعد نامشان میآید؟ ولی از آن طرف نگاه کنید به این همه دکترها و استادها و علامههایی که خیلیهاشان معلوم نیست تحصیل درست و حسابییی داشتهاند یا خیر، اصلن مدرکی دارند یا نه، و اگر واقعن مدرکی موجود است (و مدرک ساختگی از آکسفورد نیامده)، این مدرک از کدام شعبهی کدام دانشگاه، در کدام دهکوره و با چه ترفندی به دست آمده است. این تازه در آنجاییست که حتا اگر از بهترین دانشگاهها هم بالاترین مدارک را اخذ کرده باشند فرقی نمیکند.
حالا به اینها اضافه کنید القابی را که تحصیلکردگان حوزههای علمیه یدک میکشند. از استاد و علامهی مشترکالمنافع بگیرید تا آیتالله و حجتالاسلام و شیخ و شیخالاسلام و علامهی گرانقدر آیتالله، و انواع دیگر این القاب. در این دوره هم که از دولتی سر «وحدت حوزه و دانشگاه» القاب دانشگاهی با حوزوی ترکیب میشوند: حجتالاسلام دکتر، و مانند اینها. (نکتهی فرعی: این وحدت حوزه و دانشگاه، نمیدانم چرا تنها به اینجا کشیده که حوزویها بروند دانشگاه درس بدهند ولی عکس قضیه بهندرت دیده و شنیده شده که اساتید دانشگاهها را ببرند به حوزهها برای تدریس، و در نهایت هیچ برابری و توازنی در این بدهوبستان وجود ندارد. اینجاست که در عبارت «وحدت حوزه و دانشگاه» آدم به ارزش پس و پیش بودن یک واژه پی میبَرَد.)
جالبتر از همهی اینها حوزهی سیاست است: از رئیسجمهور تا نمایندههای مجلس و استانداران و شهرداران و... همه، دکتر هستند یا نه مهم نیست، مهم این است که نام و نام خانوادگیشان را به تنهایی نمیشنوی. حتمن میگویند جناب دکتر... . در غیر این صورت گویی او دیگر او نیست. او هر سمتی دارد باید دکتر بودناش معلوم و برجسته باشد و این دکتر را توی چشم و گوش شنوندگان و بینندگان کرد.
باز جالبتر اینکه فکر کردم دیدم در این گیرودار این القاب هم بیکار ننشستهاند. امروز اگر آنها را بخواهیم کنار بگذاریم کلی مشکل پیش میآید. یعنی انگار اگر استادها و علامهها و دکترها هم بخواهند دست از سر این القاب بردارند (که البته حالا حالاها این کار را نمیکنند)، گویا القاب به این راحتیها دستبردار نیستند. مثلن اگر بنویسید: عبدالحسین امینی دیگر امروز کمتر کسی میفهمد این شخص همان نویسندهی کتاب «الغدیر» است. همینطور است محمد حسین طباطبایی نویسندهی «المیزان». و دهها از این نمونه. البته این مشکل آن چنان هم عمده نیست. بعد از چند وقت حل میشود. همین که نام کتاب «الغدیر» است و زیر آن نوشته شده عبدالحسین امینی، دیگر کافیست و آن که باید بفهمد میفهمد.
جالبتر از همهی اینها حوزهی سیاست است: از رئیسجمهور تا نمایندههای مجلس و استانداران و شهرداران و... همه، دکتر هستند یا نه مهم نیست، مهم این است که نام و نام خانوادگیشان را به تنهایی نمیشنوی. حتمن میگویند جناب دکتر... . در غیر این صورت گویی او دیگر او نیست. او هر سمتی دارد باید دکتر بودناش معلوم و برجسته باشد و این دکتر را توی چشم و گوش شنوندگان و بینندگان کرد.
باز جالبتر اینکه فکر کردم دیدم در این گیرودار این القاب هم بیکار ننشستهاند. امروز اگر آنها را بخواهیم کنار بگذاریم کلی مشکل پیش میآید. یعنی انگار اگر استادها و علامهها و دکترها هم بخواهند دست از سر این القاب بردارند (که البته حالا حالاها این کار را نمیکنند)، گویا القاب به این راحتیها دستبردار نیستند. مثلن اگر بنویسید: عبدالحسین امینی دیگر امروز کمتر کسی میفهمد این شخص همان نویسندهی کتاب «الغدیر» است. همینطور است محمد حسین طباطبایی نویسندهی «المیزان». و دهها از این نمونه. البته این مشکل آن چنان هم عمده نیست. بعد از چند وقت حل میشود. همین که نام کتاب «الغدیر» است و زیر آن نوشته شده عبدالحسین امینی، دیگر کافیست و آن که باید بفهمد میفهمد.
به هر صورت همانطور که برخی از بهترین اندیشهمندان و نویسندگان و مترجمان و هنرمندان این سرزمین را تنها به نام و نام خانوادگی میشناسیم و به دانش و تواناییای که دارد و نه به لقب دکتر یا علامهاش، بهتر است اینها الگویی بشنوند برای دیگرانی که گمان میکنند الزامن باید نامشان مزین به دکتر و استاد شود. برای نمونه به نام این بزرگان اشاره میکنم: ابوالحسن نجفی، رضا سیدحسینی، مهدی سحابی، سیدجواد طباطبایی، محسن کدیور، بابک احمدی، داریوش آشوری، سیاوش جمادی، داریوش شایگان، رضا براهنی، جلال ستاری؛ که ما در مواجهه با این نامها (که اکثرشان بالاترین مدارک دانشگاهی را هم دارند و برخی در بهترین دانشگاهای دنیا هم درس خوانده و درس دادهاند) تنها به تخصصشان، به اندیشه و کارشان، احترام میگذاریم نه به اینکه حالا دکتر هستند یا نه، استاد بودهاند یا خیر. اینکه این افراد دکتر هستند یا نه مهم نیست، ولی چیزی که اهمیت دارد این است: همین هزاران دکتر و استاد با خواندن آثار و نوشتههای اینها به جایی رسیدهاند؛ و همیشه محتاج آثار خوب این اندیشهمندان بوده و هستند.
بهگمانم هر چه زودتر ما هم باید از شر القاب گنده و دهان پرکن خلاص بشویم. خیلی از بزرگترین دکترها و استادان و علامههای خودمان دستِبالا شاگردِ شاگردان ِ آدمهای بزرگ غرب و شرق بودهاند. در جایی که استادهای استادان ِ این استادها و دکترهای داخلی به نام و نام خانوادگیشان بسنده میکنند، شایسته است که ما هم باد غرور را از کلهها خالی کنیم و گرفتار عناوین تو خالی نشویم. این کار به نظرم ما را در چشم آدمحسابیهای غرب و شرق، ندید بدید، تازهبهدوران رسیده، جوگیر و بیجنبه نشان میهد.
بهگمانم هر چه زودتر ما هم باید از شر القاب گنده و دهان پرکن خلاص بشویم. خیلی از بزرگترین دکترها و استادان و علامههای خودمان دستِبالا شاگردِ شاگردان ِ آدمهای بزرگ غرب و شرق بودهاند. در جایی که استادهای استادان ِ این استادها و دکترهای داخلی به نام و نام خانوادگیشان بسنده میکنند، شایسته است که ما هم باد غرور را از کلهها خالی کنیم و گرفتار عناوین تو خالی نشویم. این کار به نظرم ما را در چشم آدمحسابیهای غرب و شرق، ندید بدید، تازهبهدوران رسیده، جوگیر و بیجنبه نشان میهد.
سلام
پاسخحذفاسم من نعمت الهی است
www.pooya1973.mihanblog.com
خیلی وقتها در باب همین اندیشهای که شما بدان اشارت کردید، فکر کردهام. ولی باید اعتراف کنم اگر میخواستم چیزی بنویسم، هیچوقت به این انسجام و سلاست و یکدستی در نمیآمد.
به هر حال از شما ممننونم که ذهن من را راحت کردید. آخر دیگر نیازی نیست برای نوشتن این موضوع به خودم زحمت بدهم. فقط کافی است لینک این یادداشت را برای دیگران بفرستم.
باز هم تشکر از شما
سلام
پاسخحذفاحسنت
فقط مي دانم اگر به من بگويند مهندس برايم از ناسزا هم بهتر است از سال اول ورود به دانشگاه تا الان هيچ كس جرئت گفتن اين لقب به من را ندارد
عذر مي خوام بجاي بهتر ، بدتر رو قرار بديد
پاسخحذفاتفاقا در این مورد دیروز یک چیزهای نوشتم . بند 6 را مطالعه فرمائید .
پاسخحذفبسياري ازاين القاب حكم هندوانه را دارند و گوينده براي خوش جلوه دادن خود ازعناوين استفاده مينمايد و خوب شنونده بعداز مدت زماني به دكتر و مهندس قانع نيست و انتظار ترفيع از اكسفورد را دارد
پاسخحذفتو خيلي باهوشي پسر و چقدر زودتر از بقيه فهميدي ما چه بايد بكنيم. آدم رو كله پا ميكني با اين فراستت جيگر
پاسخحذفبا درود بر شما محمد جان
پاسخحذفسپاس گذار از لطف تو و همچنین از پند گرانبهایت
با آرزوی شادی برای تو و امیدوارم که همیشه سرزنده باشی
خيلي عالي بود ولي آخرش اين اساتيد دانشگاه تصميم مي گيرن همگي با هم بر عليه تو شكوائيه اي ترتيب بدن بس كه بهشون گير ميدي. جلسه دفاعت رو يادم نرفته كه كلي گرد و خاك راه انداختي و با جسارت تمام در محضر اساتيدي چون رادمنش و موذن و ... از پوشالي بودن بسياري از عناوين دانشگاهي گفتي.
پاسخحذفدرود بر آنان كه در درون خويش بهاري براي شكفتن دارند.