مجلهی دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی
«مجلهی علمی ـ پژوهشی دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران» یکی از قدیمیترین و (از نظر دانشگاهی) معتبرترین نشریات زبان فارسی در حوزهی علوم انسانی و بهویژه ادبیات فارسی به شمار میآید. این نشریه که تاکنون ۱۸۶ شمارهی آن منتشر شده است، و ۵۹ ُمین سال انتشارش را پشت سر میگذارَد، یکی از نشریاتی است که بسیاری از مطرحترین اساتید و ادیبان دانشگاهی کشور در شش دههی گذشته در آن قلم زدهاند و امروزه در قامت یک نشریهی «علمی ـ پژوهشی»، سوای هر اهمیت و جایگاه علمییی که دارد (یا ندارد)، محملیست برای اساتید (و اگر جایی هم بماند، برای دانشجویان)، تا با انتشار مقاله در آن از امتیازهای انتشار مقاله در چنین نشریهای برخوردار شوند و بتوانند پلههای ترقی در مراتب دانشگاهی را پرشتابتر و استوارتر بالا بروند.
دیروز آخرین شمارهی این نشریه (شمارهی ۱۸۶) به دستم رسید. از ظاهر امر چنین برمیآمد که خانهتکانی شایستهای انجام شده باشد. طرح جلد مجله پس از نیم قرن تغییر کرده بود. از رنگ سفید به ترکیبی از رنگ کرم و زرد و شیری تغییر چهره داده. نام نشریه هم با شکستهنستعلیق (نه چندان زیبایی البته) نوشته شده است که آشکارا قلماش کوچکتر از آنیست که باید باشد. عنوان مقالهها و نام نویسندهها هم با قلمِ «بی دوات» به ترتیب و با شماره در یکسوم پایین جلد و در یک چهارخانهی سفیدرنگ قرار گرفتهاند. تا اینجای کار، با وجود ضعفها یا بیسلیقگیهای موجود در طراحی جلد مجله، باز همین که پس از دهها سال زحمت تغییر را بر خود هموار کردهاند، قابل ستایش است.
اما درون مجله.
یک. از نظر مفهوم و محتوا:
هفتاد درصد مقالهها (یعنی هفت مقاله از میان ده مقاله) با همان مضامین مکرر و مألوف چنین نشریهای (و بیشک ـ آشکار است که از نظر من ـ با ارزش علمی پایینتری نسبت به این نوع مقالهها در برخی دیگر از شمارههای قدیمیتر همین نشریه)، یعنی دربارهی مفاهیم کهن ادبی، و نسخههای خطی و مانند اینها هستند (هرچند در واقع دیگر مانند اینهایی باقی نمیمانَد، همه همان است که گفتم)؛ سی درصد باقیمانده که ظاهرن به مضامین نو پرداختهاند، با خواندنشان مصلحت میبینی که صد رحمت بفرستی به همان مقالههای قدیمی.
به مقالههایی که مضمونی قدیمی ـ سنتی دارند نمیپردازم و دربارهشان داوری نمیکنم، چون به هر صورت به همان حوزهی خاص مرتبطاند و ارزش یا میزان ارزش علمیشان بحث دیگریست.
اما مقالههایی که موضوعهایی جدیدتر دارند:
۱. «یافتههای نو در ریختشناسی افسانههای جادویی ایرانی». انتظار خواندن یافتهی نو بیمورد است. دنبال چنین چیزی نگردید که من گشتم و نیافتم. جالب اینکه مقاله را دکتر علیمحمد حقشناس (به همراه پگاه خدیش) نوشته است. شاید از کل مقاله دستِبالا یک ـ دو صفحهی آن واقعن اشاره به موضوع مورد نظر دارد، ـ آن هم اغلب کلیگوییهایی که بدون تحقیق هم میشد برخی را فهمید ـ باقی مقاله خلاصهی نظریات و نوشتههای ولادیمیر پراپ است در باب قصه؛ مبحثی که هر یک از کتابهای نقد و نظریهی ادبی معاصر را باز کنی میتوانی خیلی بهتر و دقیقتر و مفصلتر، در قسمت شکلگرایان و ساختارگرایان، آن را بیابی و بخوانی. جالبتر اینکه در میان منابع اصلی مقاله که میبایست مجموعههای قصهها و افسانههای ایرانی باشد ـ که در این سالها هم الیماشاالله منتشر شده و در دسترس هستند ـ چیزی جز یک کتاب (ادبیات عامیانهی ایران، نوشته محمدجعفر محجوب) وجود ندارد؛ ارزش ریختشناسی تکمنبعی را خواننده بهتر میتواند حدس بزند ـ آنهم در این روزگار که دهها و بلکه صدها جلد کتاب در این زمینه منتشر شده است. شقالقمر مقاله هم به این است که بله قصهها و افسانههای ایرانی تفاوتهایی با قصههایی که پراپ بررسی کرده دارند. خب اگر چنین نبود عجیب بود. او داستانهای روسی را بررسی کرده نه ایرانی را. از این سو نویسندگان این مقاله به خود زحمت ندادهاند تا دستِکم چند صد افسانه و قصه را به دقت بررسی کنند تا نظرشان علمی و محکم باشد تا بشود دستِکم همین حکمشان را پذیرفت.
۲. «تأثیر ساختارهای انگلیسی در ترجمه از عربی به فارسی». من صلاحیتی ندارم در این زمینه نظر بدهم ولی بهطورکلی اصل بحث را بهنوعی بیربط میدانم. حرف کلی مقاله این است که ما هنگام ترجمهی متنها از عربی به فارسی، تحت تأثیر ساختارهای زبان انگلیسی قرار داریم و بر آن اساس ترجمه میکنیم و در واقع اسلوب خود زبان عربی یا فارسی را رعایت نمیکنیم.
۳. «تجدید و نوگرایی در شعر شاعران نئوکلاسیک مصر». نویسنده نام سه شاعر مصری را میآورَد و از هر یک چهار پنج بیت ذکر میکند و میگوید اینها نشان نوگرا از بودن این شاعران دارد و حاکی از آن است که این شاعران به مسائل اجتماعی ـ سیاسی و غیرهی روزگار خود توجه داشتهاند. همین و بس. کسی در مقاله چیزی بیشتر از این که گفتم پیدا نمیکند.
مثل این است که کسی مقالهای بنویسد دربارهی شعر نو در ایران؛ آن وقت بردارد از ملکالشعرا بهار و شهریار و رهی معیری چهار تا شعر بیاورد که در آنها به یکی از مسائل اجتماعی ـ سیاسی روزگار شاعر آشکارا یا به تلمیح اشارهای شده باشد؛ آن وقت عنوان ماحصل کارش را بگذارد «تجدید و نوگرایی در شاعران نئوکلاسیک ایران». به همین راحتی. کاری که تنها مأخذ مورد نیازش یک مقاله یا کتاب دربارهی تاریخ شعر عرب در دویست سال اخیر است و بس. این مقاله را به گمانم یک دانشآموز دورهی راهنمایی میتوانسته به عنوان تحقیق درس عربی به راحتی با جستوجو در دو سه سایت و وبلاگ و با یک کپی ـ پیست و یک پرینت و یک طلق و شیرازه در ده دقیقه تهیه کند، و تولیدیاش را به معلم عزیز خود ارائه کند و یک نمرهی مثبت خوشگل بگیرد. بگذریم از خود موضوع و ارتباطش با این نشریه و اهمیت پرداختن به آن با وجود این همه مسئلهای که در ادبیات فارسی و در کشور خودمان داریم.
دو. از نظر ویرایش و ساختار صوری:
دومین مسئله که اساسن به دلیل آن وسوسه شدیم این نوشته را بنویسم، نحوهی «ویرایش» (یا بهتر است مجامله را کنار بگذارم و بگویم «بیویرایشی») نشریه است.
سابقن خیلیها مقالههایشان را تایپ نمیکردند و دستنویس مقاله را میدادند و خود نشریه موظف بود زحمت تایپ مطلب را بکشد. اما امروزه دیگر خود نویسندهها موظفاند مطلب را تایپشده بفرستند و مثلن در همین نشریه مشخص هم شده که مقالهی ارسالی با قلم لوتوس ۱۴ تایپ شود و...
به نظر میرسد در نهایت با این کار متن پیراستهتری آماده و ارائه شود، درحالیکه به گمان من همین مسئله دامی شده که نه تنها به بهتر شدن نهایی مجله نینجامیده بلکه به نایکدستی و چندگونگی و چنددستی آن منجر شده است. یعنی هر مقالهای به صورت تایپشده به دست نشریه رسیده؛ همه یک ویژگیهای مشترکی داشتهاند: تایپشده، با قلم لوتوس شمارهی 14، ارجاعات داخل متن، منابع در پایان به ترتیب الفبایی با نام خانوادگی نویسنده، و... . اما در این میان تفاوتهای فراوانی هم بوده که آشکار است وظیفهی مسئولان نشریه (ویراستار و...) بوده تا این موارد را اصلاح و یکدست کنند. درحالیکه چنین کاری انجام نشده است.
آن قدر نشریه از نظر ویرایشی ایراد دارد که با توجه به چند صفحهای که دقت کردم و با یک حساب سرانگشتی، بیش از دو هزار (۲۰۰۰) ایراد ویرایشی مشهود در آن میتوان نشان داد. ایرادهایی که نشان از ناآشنایی ویراستار مجله با خیلی از نکتههای سادهی ویرایشی ـ نگارشی دارد که امروزه دیگر حتا یک دانشآموز وبلاگنویس تازهکار هم با بسیاریشان آشناست.
ایرادهای ویرایشی یک طرف، نایکدستی ویرایش متن را هم به آن اضافه کنید تا به حجم ایرادها پی ببرید. چند مثال میزنم:
ـ نشانههای ویرایشی با واژههای بعد از خود فاصله ندارند، و در برخی موارد که نباید فاصله باشد، فاصله دارند. (تقریبن در همهی صفحهها)
ـ قلم متن یکباره چند شماره کوچک میشود، بهویژه در جملههای معترضه، جملههای داخل پرانتز، و در برخی موارد همینطوری (ص ۹، ۱۰، ۲۹، ۳۰، ۳۲، ۳۳، و...).
ـ اعلامی (نام کتابها و شخصیتها و...) که در متن مقالهها میآید، گاه ایرانیک میشود (ص ۴۵، ۱۳۱، و...)، گاه تیره (ص ۱۴۳، ۱۴۵، و...) گاه داخل «گیومه» قرار میگیرد، و گاه ترکیبی از اینها، و در نهایت و جالبتر از همه، موارد فراوانی است که اعلام هم مثل دیگر متن است و هیچ نشانهای برای تمییزشان در نظر گرفته نشده است (در بیشتر صفحهها).
ـ قلم متن در بعضی جاها یکباره از لوتوس به آریال تغییر میکند و آن قدر زمخت میشود و توی چشم میزند که ترجیح میدهی آن قسمت را ناخوانده بپری و بگذری (ص ۶۸، ۷۰، ۷۱، و..)؛ که گویا توجیه این بوده که جملههای عربی اند، درحالیکه در خیلی جاهای دیگر جملههای عربی وجود دارد اما قلم متن تغییر نکرده است (ص ۱۴۵، ۱۴۶، ۱۴۷، و...).
ـ شمارهی قلم ارجاعات فارسی داخل متن سهچهار شماره کوچکتر از باقی متن است و به زور خوانده میشود، ولی قلم ارجاعات انگلیسی همان قلم متن است درحالیکه هر کس فقط دو دفعه به خودش زحمت نگاه کردن به پرینت چنین صفحههایی را داده باشد، میفهمد که نیاز نیست منابع فارسی کوچک (یا دستِکم آنقدر کوچک) بشوند ولی در عوض نوشتههای لاتین باید یکدو شماره کوچکتر بشوند تا با متن فارسی یکدست گردند.
ـ اشتباهات املایی و تایپی، مثلن نوشتن «صرفه نظر» به جای «صرف نظر» و مواردی از این قبیل.
ـ نادرست گذاشتن تشدید.
ـ رعایت یای میانجی یا همزه (ی/ء) میان دو واژه در برخی موارد و عدم رعایت آن در بسیاری موارد.
ـ عدم رعایت نیمفاصله در بسیاری موارد.
و.....
هر یک از ایرادهای فوق و دهها نمونهی دیگر که برشمردن همهی آنها نیازمند حوصله و وقت فراوان است، دهها و صدها بار در متن تکرار میشوند و درنهایت مجلهای در اختیار میگذارند که چند هزار ایراد آشکار ویرایشی دارد.
پرسش اینجاست که آیا مجلهای با اینهمه کبکبه و دبدبهی علمیـپژوهشی ـ که برای انتشار مقاله باید حتمن کلی نام و عنوان (دکتر و استاد و...) داشته باشی و صدـدویست هزار تومان هم پول بدهی و چند ماه تا چند سال در انتظار بنشینی ـ شایسته است این قدر از نظر علمی و محتوایی از یکسو، و از نظر ساختار و ظاهر از سوی دیگر، ضعف و ایراد داشته باشد؟
آشکار است همین ناشایستگیهاست که موجب شده اکثر قریب به اتفاق نشریات ما و مقالههای منتشره در آنها، هرگز در مجامع و نشریات علمی معتبر دنیا پذیرفته نشوند. کاش تلاش کنیم تا سه چیز را آرامآرام یاد بگیریم: چه بنویسیم، چهطور بنویسیم، چهطور منتشر کنیم. رعایت حداقلی همین سه نکته (که در دل هریک دهها نکتهی ریز و درشت نهفته است) ما را اندکاندک به آنسو سوق میدهد که ذرهای به مرزهای نشریات معتبر دنیا نزدیک شویم: نشریاتی که اغلب نه تنها مقالههایشان به دلیل حرف و اندیشهی نویی که مطرح کردهاند، ارزش خواندن دارند، بلکه میدانند همان حرف را با چه نظام و ساختار و روشی بیان کنند، و درنهایت میدانند که چهگونه آن را بیارایند و یکدست و بیغلط ارائه کنند.
«مجلهی علمی ـ پژوهشی دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران» یکی از قدیمیترین و (از نظر دانشگاهی) معتبرترین نشریات زبان فارسی در حوزهی علوم انسانی و بهویژه ادبیات فارسی به شمار میآید. این نشریه که تاکنون ۱۸۶ شمارهی آن منتشر شده است، و ۵۹ ُمین سال انتشارش را پشت سر میگذارَد، یکی از نشریاتی است که بسیاری از مطرحترین اساتید و ادیبان دانشگاهی کشور در شش دههی گذشته در آن قلم زدهاند و امروزه در قامت یک نشریهی «علمی ـ پژوهشی»، سوای هر اهمیت و جایگاه علمییی که دارد (یا ندارد)، محملیست برای اساتید (و اگر جایی هم بماند، برای دانشجویان)، تا با انتشار مقاله در آن از امتیازهای انتشار مقاله در چنین نشریهای برخوردار شوند و بتوانند پلههای ترقی در مراتب دانشگاهی را پرشتابتر و استوارتر بالا بروند.
دیروز آخرین شمارهی این نشریه (شمارهی ۱۸۶) به دستم رسید. از ظاهر امر چنین برمیآمد که خانهتکانی شایستهای انجام شده باشد. طرح جلد مجله پس از نیم قرن تغییر کرده بود. از رنگ سفید به ترکیبی از رنگ کرم و زرد و شیری تغییر چهره داده. نام نشریه هم با شکستهنستعلیق (نه چندان زیبایی البته) نوشته شده است که آشکارا قلماش کوچکتر از آنیست که باید باشد. عنوان مقالهها و نام نویسندهها هم با قلمِ «بی دوات» به ترتیب و با شماره در یکسوم پایین جلد و در یک چهارخانهی سفیدرنگ قرار گرفتهاند. تا اینجای کار، با وجود ضعفها یا بیسلیقگیهای موجود در طراحی جلد مجله، باز همین که پس از دهها سال زحمت تغییر را بر خود هموار کردهاند، قابل ستایش است.
اما درون مجله.
یک. از نظر مفهوم و محتوا:
هفتاد درصد مقالهها (یعنی هفت مقاله از میان ده مقاله) با همان مضامین مکرر و مألوف چنین نشریهای (و بیشک ـ آشکار است که از نظر من ـ با ارزش علمی پایینتری نسبت به این نوع مقالهها در برخی دیگر از شمارههای قدیمیتر همین نشریه)، یعنی دربارهی مفاهیم کهن ادبی، و نسخههای خطی و مانند اینها هستند (هرچند در واقع دیگر مانند اینهایی باقی نمیمانَد، همه همان است که گفتم)؛ سی درصد باقیمانده که ظاهرن به مضامین نو پرداختهاند، با خواندنشان مصلحت میبینی که صد رحمت بفرستی به همان مقالههای قدیمی.
به مقالههایی که مضمونی قدیمی ـ سنتی دارند نمیپردازم و دربارهشان داوری نمیکنم، چون به هر صورت به همان حوزهی خاص مرتبطاند و ارزش یا میزان ارزش علمیشان بحث دیگریست.
اما مقالههایی که موضوعهایی جدیدتر دارند:
۱. «یافتههای نو در ریختشناسی افسانههای جادویی ایرانی». انتظار خواندن یافتهی نو بیمورد است. دنبال چنین چیزی نگردید که من گشتم و نیافتم. جالب اینکه مقاله را دکتر علیمحمد حقشناس (به همراه پگاه خدیش) نوشته است. شاید از کل مقاله دستِبالا یک ـ دو صفحهی آن واقعن اشاره به موضوع مورد نظر دارد، ـ آن هم اغلب کلیگوییهایی که بدون تحقیق هم میشد برخی را فهمید ـ باقی مقاله خلاصهی نظریات و نوشتههای ولادیمیر پراپ است در باب قصه؛ مبحثی که هر یک از کتابهای نقد و نظریهی ادبی معاصر را باز کنی میتوانی خیلی بهتر و دقیقتر و مفصلتر، در قسمت شکلگرایان و ساختارگرایان، آن را بیابی و بخوانی. جالبتر اینکه در میان منابع اصلی مقاله که میبایست مجموعههای قصهها و افسانههای ایرانی باشد ـ که در این سالها هم الیماشاالله منتشر شده و در دسترس هستند ـ چیزی جز یک کتاب (ادبیات عامیانهی ایران، نوشته محمدجعفر محجوب) وجود ندارد؛ ارزش ریختشناسی تکمنبعی را خواننده بهتر میتواند حدس بزند ـ آنهم در این روزگار که دهها و بلکه صدها جلد کتاب در این زمینه منتشر شده است. شقالقمر مقاله هم به این است که بله قصهها و افسانههای ایرانی تفاوتهایی با قصههایی که پراپ بررسی کرده دارند. خب اگر چنین نبود عجیب بود. او داستانهای روسی را بررسی کرده نه ایرانی را. از این سو نویسندگان این مقاله به خود زحمت ندادهاند تا دستِکم چند صد افسانه و قصه را به دقت بررسی کنند تا نظرشان علمی و محکم باشد تا بشود دستِکم همین حکمشان را پذیرفت.
۲. «تأثیر ساختارهای انگلیسی در ترجمه از عربی به فارسی». من صلاحیتی ندارم در این زمینه نظر بدهم ولی بهطورکلی اصل بحث را بهنوعی بیربط میدانم. حرف کلی مقاله این است که ما هنگام ترجمهی متنها از عربی به فارسی، تحت تأثیر ساختارهای زبان انگلیسی قرار داریم و بر آن اساس ترجمه میکنیم و در واقع اسلوب خود زبان عربی یا فارسی را رعایت نمیکنیم.
۳. «تجدید و نوگرایی در شعر شاعران نئوکلاسیک مصر». نویسنده نام سه شاعر مصری را میآورَد و از هر یک چهار پنج بیت ذکر میکند و میگوید اینها نشان نوگرا از بودن این شاعران دارد و حاکی از آن است که این شاعران به مسائل اجتماعی ـ سیاسی و غیرهی روزگار خود توجه داشتهاند. همین و بس. کسی در مقاله چیزی بیشتر از این که گفتم پیدا نمیکند.
مثل این است که کسی مقالهای بنویسد دربارهی شعر نو در ایران؛ آن وقت بردارد از ملکالشعرا بهار و شهریار و رهی معیری چهار تا شعر بیاورد که در آنها به یکی از مسائل اجتماعی ـ سیاسی روزگار شاعر آشکارا یا به تلمیح اشارهای شده باشد؛ آن وقت عنوان ماحصل کارش را بگذارد «تجدید و نوگرایی در شاعران نئوکلاسیک ایران». به همین راحتی. کاری که تنها مأخذ مورد نیازش یک مقاله یا کتاب دربارهی تاریخ شعر عرب در دویست سال اخیر است و بس. این مقاله را به گمانم یک دانشآموز دورهی راهنمایی میتوانسته به عنوان تحقیق درس عربی به راحتی با جستوجو در دو سه سایت و وبلاگ و با یک کپی ـ پیست و یک پرینت و یک طلق و شیرازه در ده دقیقه تهیه کند، و تولیدیاش را به معلم عزیز خود ارائه کند و یک نمرهی مثبت خوشگل بگیرد. بگذریم از خود موضوع و ارتباطش با این نشریه و اهمیت پرداختن به آن با وجود این همه مسئلهای که در ادبیات فارسی و در کشور خودمان داریم.
دو. از نظر ویرایش و ساختار صوری:
دومین مسئله که اساسن به دلیل آن وسوسه شدیم این نوشته را بنویسم، نحوهی «ویرایش» (یا بهتر است مجامله را کنار بگذارم و بگویم «بیویرایشی») نشریه است.
سابقن خیلیها مقالههایشان را تایپ نمیکردند و دستنویس مقاله را میدادند و خود نشریه موظف بود زحمت تایپ مطلب را بکشد. اما امروزه دیگر خود نویسندهها موظفاند مطلب را تایپشده بفرستند و مثلن در همین نشریه مشخص هم شده که مقالهی ارسالی با قلم لوتوس ۱۴ تایپ شود و...
به نظر میرسد در نهایت با این کار متن پیراستهتری آماده و ارائه شود، درحالیکه به گمان من همین مسئله دامی شده که نه تنها به بهتر شدن نهایی مجله نینجامیده بلکه به نایکدستی و چندگونگی و چنددستی آن منجر شده است. یعنی هر مقالهای به صورت تایپشده به دست نشریه رسیده؛ همه یک ویژگیهای مشترکی داشتهاند: تایپشده، با قلم لوتوس شمارهی 14، ارجاعات داخل متن، منابع در پایان به ترتیب الفبایی با نام خانوادگی نویسنده، و... . اما در این میان تفاوتهای فراوانی هم بوده که آشکار است وظیفهی مسئولان نشریه (ویراستار و...) بوده تا این موارد را اصلاح و یکدست کنند. درحالیکه چنین کاری انجام نشده است.
آن قدر نشریه از نظر ویرایشی ایراد دارد که با توجه به چند صفحهای که دقت کردم و با یک حساب سرانگشتی، بیش از دو هزار (۲۰۰۰) ایراد ویرایشی مشهود در آن میتوان نشان داد. ایرادهایی که نشان از ناآشنایی ویراستار مجله با خیلی از نکتههای سادهی ویرایشی ـ نگارشی دارد که امروزه دیگر حتا یک دانشآموز وبلاگنویس تازهکار هم با بسیاریشان آشناست.
ایرادهای ویرایشی یک طرف، نایکدستی ویرایش متن را هم به آن اضافه کنید تا به حجم ایرادها پی ببرید. چند مثال میزنم:
ـ نشانههای ویرایشی با واژههای بعد از خود فاصله ندارند، و در برخی موارد که نباید فاصله باشد، فاصله دارند. (تقریبن در همهی صفحهها)
ـ قلم متن یکباره چند شماره کوچک میشود، بهویژه در جملههای معترضه، جملههای داخل پرانتز، و در برخی موارد همینطوری (ص ۹، ۱۰، ۲۹، ۳۰، ۳۲، ۳۳، و...).
ـ اعلامی (نام کتابها و شخصیتها و...) که در متن مقالهها میآید، گاه ایرانیک میشود (ص ۴۵، ۱۳۱، و...)، گاه تیره (ص ۱۴۳، ۱۴۵، و...) گاه داخل «گیومه» قرار میگیرد، و گاه ترکیبی از اینها، و در نهایت و جالبتر از همه، موارد فراوانی است که اعلام هم مثل دیگر متن است و هیچ نشانهای برای تمییزشان در نظر گرفته نشده است (در بیشتر صفحهها).
ـ قلم متن در بعضی جاها یکباره از لوتوس به آریال تغییر میکند و آن قدر زمخت میشود و توی چشم میزند که ترجیح میدهی آن قسمت را ناخوانده بپری و بگذری (ص ۶۸، ۷۰، ۷۱، و..)؛ که گویا توجیه این بوده که جملههای عربی اند، درحالیکه در خیلی جاهای دیگر جملههای عربی وجود دارد اما قلم متن تغییر نکرده است (ص ۱۴۵، ۱۴۶، ۱۴۷، و...).
ـ شمارهی قلم ارجاعات فارسی داخل متن سهچهار شماره کوچکتر از باقی متن است و به زور خوانده میشود، ولی قلم ارجاعات انگلیسی همان قلم متن است درحالیکه هر کس فقط دو دفعه به خودش زحمت نگاه کردن به پرینت چنین صفحههایی را داده باشد، میفهمد که نیاز نیست منابع فارسی کوچک (یا دستِکم آنقدر کوچک) بشوند ولی در عوض نوشتههای لاتین باید یکدو شماره کوچکتر بشوند تا با متن فارسی یکدست گردند.
ـ اشتباهات املایی و تایپی، مثلن نوشتن «صرفه نظر» به جای «صرف نظر» و مواردی از این قبیل.
ـ نادرست گذاشتن تشدید.
ـ رعایت یای میانجی یا همزه (ی/ء) میان دو واژه در برخی موارد و عدم رعایت آن در بسیاری موارد.
ـ عدم رعایت نیمفاصله در بسیاری موارد.
و.....
هر یک از ایرادهای فوق و دهها نمونهی دیگر که برشمردن همهی آنها نیازمند حوصله و وقت فراوان است، دهها و صدها بار در متن تکرار میشوند و درنهایت مجلهای در اختیار میگذارند که چند هزار ایراد آشکار ویرایشی دارد.
پرسش اینجاست که آیا مجلهای با اینهمه کبکبه و دبدبهی علمیـپژوهشی ـ که برای انتشار مقاله باید حتمن کلی نام و عنوان (دکتر و استاد و...) داشته باشی و صدـدویست هزار تومان هم پول بدهی و چند ماه تا چند سال در انتظار بنشینی ـ شایسته است این قدر از نظر علمی و محتوایی از یکسو، و از نظر ساختار و ظاهر از سوی دیگر، ضعف و ایراد داشته باشد؟
آشکار است همین ناشایستگیهاست که موجب شده اکثر قریب به اتفاق نشریات ما و مقالههای منتشره در آنها، هرگز در مجامع و نشریات علمی معتبر دنیا پذیرفته نشوند. کاش تلاش کنیم تا سه چیز را آرامآرام یاد بگیریم: چه بنویسیم، چهطور بنویسیم، چهطور منتشر کنیم. رعایت حداقلی همین سه نکته (که در دل هریک دهها نکتهی ریز و درشت نهفته است) ما را اندکاندک به آنسو سوق میدهد که ذرهای به مرزهای نشریات معتبر دنیا نزدیک شویم: نشریاتی که اغلب نه تنها مقالههایشان به دلیل حرف و اندیشهی نویی که مطرح کردهاند، ارزش خواندن دارند، بلکه میدانند همان حرف را با چه نظام و ساختار و روشی بیان کنند، و درنهایت میدانند که چهگونه آن را بیارایند و یکدست و بیغلط ارائه کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر